روزی زیبایی و زشتی در ساحل دریایی به هم رسیدند.آن دو به هم گفتند:بیا با هم شناکنیم.برهنه شدند و در آب شناکردند.وپس از مدت زمانی که گذشت زشتی به ساحل بازگشت وجامه های زیبایی را پوشید و رفت.
زیبایی نیز ازدریا بیرون آمد اما تن پوشش را نیافت.
از برهنگی خویش شرمگین شد و به ناچارلباس به جامانده از زشتی را به تن کرد وبه راه خود ادامه داد.
تا این زمان نیز،اکثریت انسانها چه مردان و زنان،این دو را با هم اشتباه میگیرند.
اما اندک افرادی هم هستند که چهره زیبایی را میبینند،وفارغ ازجامه هایی که برتن دارد،او رامیشناسند و به او احترام میگذارند.وبا اینکه زشتی لباسهای فاخری بر تن دارد اما نمیتواند باطن زشت خود را از دید آنها پنهان کند.
قطاری سوی خــــــــدامیرفت و همه مردم سوار شدن.اما وقتی به بهشت رسیدن همگی پیاده شدن و فراموش کردن که مقصدخــــــــدابود نه بهشت...
درباره ما
وبلاگی اموزشی، مفرح و جذاب برای تمام دوستان از هر ملیت و سنی که هستند البته +١٦
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت